جدول جو
جدول جو

معنی شکسته نفس - جستجوی لغت در جدول جو

شکسته نفس
(شِ کَ تَ / تِ نَ)
متواضع. فروتن. آنکه خود را کوچکتر از آنچه هست نشان دهد. (یادداشت مؤلف). رجوع به شکسته نفسی شود
لغت نامه دهخدا
شکسته نفس
افتاده، خاضع، فروتن، متواضع
متضاد: متفرعن، متکبر، مغرور
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکسته نفسی
تصویر شکسته نفسی
تواضع، فروتنی
فرهنگ فارسی عمید
(شِ کَ تَ / تِ نَ)
فروتنی. تواضع. هضم نفس، و با کردن و نمودن صرف شود. خفض جناح. خود را کوچکتر از آنچه هست خواندن. (یادداشت مؤلف).
- شکسته نفسی کردن، خود را کوچکتر از آنچه هست گفتن یا نمودن. خود را دون آنچه هست به فروتنی نمودن. خود را کوچک و حقیر گرفتن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شکسته نفسی
تصویر شکسته نفسی
فروتنی، تواضع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکسته نفسی
تصویر شکسته نفسی
((~. نَ))
فروتنی، تواضع
فرهنگ فارسی معین
افتادگی، تواضع، خضوع، فروتنی
متضاد: تفرعن، تکبر، غرور
فرهنگ واژه مترادف متضاد